بدون شرح
داشتم دلقی و صد عيب مرا میپوشيد
خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند
مثل نگاه کردن به چيزی که چگونه به آن نگريسته میشود
يا
مثل نگاه کردن به چيزی که چگونه به آن نگريسته میشود
دستهايش زير چانهاش بود
هنوز اما ديگر ادامه نمیيابد
تا زمانی که به سوی گذشته و آينده منجر میشود
يعنی تمام ترسهايی که به سهولت اتفاق میافتند
طوری به هم راه دارند
که اين در تمام اين گوناگونی
قبلن با صدای بلند به واقعيتی وحشتناک مختلف شده باشد
چنان چه پيشتر ردی داشته باشد از سکوت
حالا لبخند ( او ) به تدريج محو میشود
پس در اينجا اظطراب به اصل واقعه مربوط میشود
وگرنه شکل يک جنازه در ايام موناليزا
به جايی که از آن رفته میشود يا نمیشود
چنان که بوده است مطرح میشود
و به واقعهای اشاره میکند
که خودش را به همراه دارد
.maniha.
Powered for Blogger by Ali Pourhamzeh