آرشیو
 

 

 

بدون شرح

Thursday, February 03, 2005

هنوز دست‌هايش زير چانه‌اش بود
مثل نگاه کردن به چيزی که چگونه به آن نگريسته می‌شود
يا
مثل نگاه کردن به چيزی که چگونه به آن نگريسته می‌شود
دست‌هايش زير چانه‌اش بود
هنوز اما ديگر ادامه نمی‌يابد
تا زمانی که به سوی گذشته و آينده منجر می‌شود
يعنی تمام ترس‌هايی که به سهولت اتفاق می‌افتند
طوری به هم راه دارند
که اين در تمام اين گوناگونی
قبلن با صدای بلند به واقعيتی وحشتناک مختلف شده باشد
چنان چه پيش‌تر ردی داشته باشد از سکوت
حالا لبخند ( او ) به تدريج محو می‌شود
پس در اين‌جا اظطراب به اصل واقعه مربوط می‌شود
وگرنه شکل يک جنازه در ايام موناليزا
به جايی که از آن رفته می‌شود يا نمی‌شود
چنان که بوده است مطرح می‌شود
و به واقعه‌ای اشاره می‌کند
که خودش را به همراه دارد
.maniha.



Anonymous Anonymous said...
jaleb bood , tnx 4 Vday  

Post a Comment

Powered for Blogger by Ali Pourhamzeh