آرشیو
 

 

 

بدون شرح

Thursday, November 30, 2006

عمر من مرگي است نامش زندگاني
رحمتي كن كز غمت جان مي سپارم
بيش از اين من طاقت هجران ندارم
كي نهي بر سرم پاي اي پري از وفاداري
شد تمام اشك من بس در غمت كرده ام زاري
نو گلي زيبا بود حسن و جواني
عطر آن گل رحمت است و مهرباني
ناپسنديده بود دل شكستن
رشته الفت و ياري گسستن
كي كني اي پري ، ترك ستمگري ،
مي فكني نظري آخر به چشم ژاله بارم
گرچه ناز دلبران دل تازه دارد
ناز هم بر دل من ( محبوب من) اندازه دارد
اي تو گر ترحمي نمي كني بر حال زارم
جز دمي كه بگذرد كه بگذرد از چاره كارم
دانمت كه بر سرم گذر كني به رحمت اما
آن زمان كه بر كشد گياه غم سر از مزارم



Post a Comment

Powered for Blogger by Ali Pourhamzeh