بدون شرح
کدام ساعت شني بهار را زاييد؟ کدام فصل پيرهني دارد گرمتر از تابستاني که من عاشق دختر همسايهام بودم؟ همان سال چه گريههايي ريخت از تن پاييز و چه ارقام خستهاي افتاد از صفحهي غروب ساعت ديواري؟ انگار زمستان بود که عقربههاي همان ساعت لغزيدند تا کنار هم افتادند درست در جاي خالي شش و نيم و حالا من پير شدهام همچنان که دختر همسايه بي هيچ خاطره از شش و نيم
Powered for Blogger by Ali Pourhamzeh