آرشیو
 

 

 

بدون شرح

Sunday, July 17, 2005


کدام ساعت شني بهار را زاييد؟ کدام فصل پيرهني دارد گرم‌تر از تابستاني که من عاشق دختر همسايه‌ام بودم؟ همان سال چه گريه‌هايي ريخت از تن پاييز و چه ارقام خسته‌اي افتاد از صفحه‌ي غروب ساعت ديواري؟ انگار زمستان بود که عقربه‌هاي همان ساعت لغزيدند تا کنار هم افتادند درست در جاي خالي شش و نيم و حالا من پير شده‌ام همچنان که دختر همسايه بي هيچ خاطره از شش و نيم

Powered for Blogger by Ali Pourhamzeh