هان اي عقابِ عشق
از اوج قلههاي ِ مهآلود ِ دوردست پرواز كن به دشتِ غمانگيز
ِ عمر ِ من آنجا ببر مرا كه شرابم نميبرد
آن بي ستاره ام كه عقابم نميبرد!در راه زندگي
با اينهمه تلاش و تمنا و تشنگي،
با اينكه ناله ميكشم از دل كه: آب .... آب
ديگر فريب هم به سرابم نميبرد
پركن پياله را