بی تار و پوددر بیداری لحظههاپیكرم كنار نهر خروشان لغزید.مرغی روشن فرود آمدو لبخند گیج مرا برچید و پرید.ابری پیدا شدو بخار سرشكم را در شتاب شفافش نوشید .نسینی برهنه و بی پایان سر كردو خطوط چهرهام را آشفت و گذشت.درختی تابانپیكرم را در سایه سیاهش بلعید
طوفانی سر رسید.و جاپایم را ربود.نگاهی به روی نهر خروشان خم شد:تصویری شكست.خیالی از هم گسیخت