آرشیو
 

 

 

بدون شرح

Thursday, November 18, 2004

رنگی كنار شب
بی حرف مرده است
مرغی سیاه آمد از راه‌های دور می‌خواند
از بلندی بام شب شكست. سرمست فتح آمده از راه این مرغ غم رست.در این شكست رنگ از هم گسسته
رشته هر آهنگ تنها صدای مرغك بی باك گوش سكوت ساده می‌آراید
با گوشواره پژواك. مرغ سیاه آمد از راه‌های دور بنشسته روی بام بلند شب شكست چون سنگ
بی تكان. لغزانده چشم را بر شكل‌های درهم پندارش
خوابی شگفت می‌دهد آزارش: گل‌های رنگ سر زده از خاك شب
در جاده‌های عطر پای نسیم مانده ز رفتار
هر دم پی فریبی ، این رغ غم پرست نقشی كشد به یاری منقار.
بندی گسسته است. خوابی شكسته است. رؤیای سرزمین افسانه شكفتن گل‌های رنگ را از یاد برده است
بی حرف باید از خم این ره
عبور كرد: رنگی كنار این شب بی مرز مرده است



Post a Comment

Powered for Blogger by Ali Pourhamzeh