آرشیو
 

 

 

بدون شرح

Wednesday, January 14, 2004

عاشقانه

بيتوته‌ي ِ کوتاهي‌ست جهان
در فاصله‌ي ِ گناه و دوزخ
خورشيد هم‌چون دشنامي برمي‌آيد
و روز
شرم‌ساري ِ جبران‌ناپذيري‌ست.
آه
پيش از آن که در اشک غرقه شوم
چيزي بگوي
درخت،
جهل ِ معصيت‌بار ِ نياکان است
و نسيم
وسوسه‌ئي‌ست نابه‌کار.
مهتاب ِپائيزي
کفري‌ست که جهان را مي‌آلايد.
چيزي بگوي
پيش از آن که در اشک غرقه شوم
چيزي بگوي
هر دريچه‌ي ِ نغز
بر چشم‌انداز ِ عقوبتي مي‌گشايد.
عشق
رطوبت ِ چندش‌انگيز ِ پلشتي‌ست
و آسمان
سرپناهي
تا به خاک بنشيني و
بر سرنوشت ِ خويش
گريه ساز کني.
آه
پيش از آن که در اشک غرقه شوم چيزي بگوي،
هر چه باشد
چشمه‌ها
از تابوت مي‌جوشند
و سوگ‌واران ِ ژوليده آب‌ْروي ِ جهان‌اند.
عصمت به آينه مفروش
که فاجران نيازمندتران‌اند.
خامُش منشين
خدا را
پيش از آن که در اشک غرقه شوم
از عشق
چيزي بگوي!



Post a Comment

Powered for Blogger by Ali Pourhamzeh